مرتضی خان نی داوود آفریننده ی ترانه ی ماندگار مرغ سحر
ترانه هایی ماندگار
برای مردم و سرزمین
دیباچه
تلاش خواهم کرد که چند ترانه ی ماندگارِ کارساز و نشان گذار که در روزگار خود در واکنش به رویدادهای سرزمین ما آفریده شده اند را در اینجا بیاورم. این کارها شاید همچنان برای سالهای سال نیاز باشد که خوانده و شنیده شوند و پس ها نیز در جایگاه کارهایی دلکش و زیبا از سوی رامشگران موسیقی دستگاهی ایران خوانده و نواخته شوند. همانگونه که می دانیم یکی از کاستی های مردمان دوستدار موسیقی در ایران این است که یک ترانه ی زیبا را به نام خواننده ی آن ترانه می شناسند و این کوتاهی بگونه ای نادیده گرفتن تلاش آفرینندگان موسیقی و سروده ی آن ترانه است. برای نمونه می گویند ساغرم شکست ای ساقی بانو مرضیه را بخوانیم؟ ولی فراموش می کنند که آهنگساز سرکار همایون خرم و سراینده سرکار معینی کرمانشاهی هستند و روشن است که بانو مرضیه نیز این ترانه را به زیبایی خوانده اند. و نه بیشتر. خوب است که همیشه یادی شود از کسانی که در آفرینش چنین کارهای زیبایی بهره و بخشی داشته اند. همان است که من در کنار آوردن شماری از ترانه ها دوست دارم که به گونه ای یادی هم از آفرینندگان این ترانه ها کرده باشم. ولی برای من روشن است که رامشگرانی که این ترانه ها را بگونه ای زیبا هنرنمایی کرده اند نیز بهره ای در شناساندن این کارهای زیبا داشته اند و در جای خود کارشان ستودنی است. از آنجایی که شمار ترانه هایی که خواهم آورد کم است نیازی به چیدمان بر پایه ی بندواژه های نویسه ی زبان پارسی نیست و من بر پایه ی خواست خود ترانه ها را پشت هم خواهم آورد.
شوربختانه ما هنوز در روزگار تاریکی به سر می بریم و هر چند در زمانهای نزدیک گذشته گامهایی رو به پیش برداشته ایم و در فرهنگ، دانش و بهروزی مردم دست آوردهایی داشته ایم، کاروان پیشروی سرزمین ما چند دهه ای است که دوباره ایستاده و یا بسیار کند و پراکنده به پیش می رود. از سویی ما مردمانی هستیم که بیشترمان تنها به پیشینه ی بسیار دورِ با شکوهمان می بالیم، ولی همچنان در پس افتادگی اندیشه و رفتار گرفتار مانده ایم بی اینکه دست به تلاشی برای برون رفت از این سپهر ناخوشایند بزنیم. بی جا نیست که حافظ می گوید، یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد. شماری از واژه ی طامه را طامات گویند بنامیدش سخنان بیهوده و گزافه و بویژه لاف و گزاف پشمینه پوش. هر چند این جا و آنجا تلاشهایی دیده می شود ولی برای دگرگون کردن یک سرزمین بسنده و پاسخگو نیست. این تلاشها هر اندازه هم که سودمند باشند به مانند کورسوهایی در شب تاریک می مانند. برای دگرگونی پایه ای یک سرزمین نیاز به تلاش همگانی است. و هم هستند کسانی از ما که پافشاری شگفت انگیزی برای ایستایی و نه پویایی دارند و می خواهند همان گونه بیاندیشند که در سده های پیشین اندیشیده شده و هیچ نیازی به دگرگونی در خود و پیرامونی خود نمی بینند. ما را با آنها کاری نیست. ما بیشتر در تلاش برای یافتن کسانی هستیم که آمادگی دگرگونی را دارند و تنها نیاز به تلنگرهایی دارند تا که به جنبش و تکاپو درآیند.
و نکته ی پایانی اینکه من دوست داشته ام تا جایی که می شود از هر ترانه یک نمونه ی کهن و نمونه ی دیگری که پس ها خوانده شده و به گونه ای ویژه زیباست را در اینجا بارگذاری کنم که خواننده ی گرامی انگاره ای روشن از نوای این ترانه ها به دست آورد. هر چند که شماری از نمونه های کهن، آن بانگ شنیدنی را که باید داشته باشند ندارند و نیاز است که کسی زبردست این کارها را پالایش کند. ولی نکته ی مهین در اینجا گوش فرادادن به نمونه های کهن ترانه ها است که شاید بیشترین مانندی را به ترانه های آفریده شده داشته باشند. بویژه برای کسانی که خش های یک کار زیبا را به جان می خرند تا که از نوای کهن تر آن کار بهره برند.
مرغ سحر
ترانه ی مرغ سحر را در آغاز می آورم بویژه که در سالهای پیشین بسیار روان شده و از سویی نگاره ی زیبای بالا نیز از آن مرتضی خان نی داوود آفریننده ی این ترانه است. سروده ی ترانه از ملک الشعرای بهار است. این ترانه در دستگاه ماهور ساخته شده است و نمونه های کهن آن به دست بانو ملوک ضرابی و دیگران خوانده و روی رویه ی آوانگار گرفته شده است. سروده ی این ترانه را از روی دیوان سروده های سراینده ی آن در اینجا خواهم آورد. این دیوان از آن پدرِمادرم است که در سال سی و شش به چاپ رسیده است. شاید خوب باشد که خواننده ی گرامی بداند که سرکوب سخن در سالهای گذشته نیز انجام می شده است، همان است در جاهایی از این دیوان بخش هایی از یک سروده دیده نمی شوند و به جای آن بخش ها نقطه چین چاپ شده است.
مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته ز کنج قفس درآ نغمه ی آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه ی این خاک توده را پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل ببار است ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه، ای تازه گل، ازین بیشتر کن
مرغ بیدل، شرح هجران مختصر مختصر مختصر کن
عمر حقیقت بسر شد عهد و وفا پی سپر شد
ناله ی عاشق، ناز معشوق هر دو دروغ و بی اثر شد
راستی و مهر م محبت فسانه شد قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد دیده تر شد
ظلم مالک، جور ارباب زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می ناب جام ما پر ز خون جگر شد
ایدل ناله سر کن از قوی دستان حذر کن
از مساوات صرف نظر کن
ساقی گلچهر بده آب آتشین پرده ی دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین کز غم تو، سینه ی من، پر شرر شد
کز غم تو سینه ی من پرشرر پرشرر پرشرر شد
گوش فرا دهید!
ترانه ی مرغ سحر . بخش نخست
آواز . بانو ملوک ضرابی
تار . مرتضی خان نی داوود
گوش فرا دهید!
ترانه ی مرغ سحر . بخش دوم
آواز . شاید بانو ایران الدوله یا سرکار جمال صفوی باشد
دختران سیروس
اینگونه که پیداست در هیچ جا به گونه ای روشن از سراینده و آهنگساز این ترانه نامی برده نشده است. شماری گمان می برند که این ترانه از آن محمد علی امیر جاهد باشد. ولی به گمان من شاید این ترانه دستاورد همکاری مرتضی خان نی داوود و ملک الشعرای بهار باشد. گردآمده ای از سروده های ترانه های کهن که از آن پدر مادرم، لطفعلی توفیقی است که در سالهای پایانی زندگیش از آنجا که پدرم موسیقیدان بود به پدرم پیشکش نمود و در خانواده ی ما نگهداری می شود. این نوشتار برای زمانی است که پدر بزرگم سخت دلبسته ی آیین آسمانی نشده بود و یک دوستدار موسیقی پرتلاش بود. در این گردآمده ترانه های هر سراینده را پشت هم و در یک بخش آورده است و من در میان کارهای ملک الشعرای بهار این ترانه را نیز دیدم و می پندارم که آهنگ آن را نیز مرتضی خان نی داوود ساخته باشد. همان است که پس ها نیز این کار را با بانو ملوک ضرابی نواخته است. ولی همان گونه که گفتم اینها تنها می توانند گمانه زنی باشند و درست بودن گزاره های من نیاز به گواهی هایی برای روشن کردن داستان دارد. من رویه ی در پیوند با این ترانه را که پدرِ مادرم با دست نوشته ی زیبای خود روی کاغذ آورده نگاره برداری کرده ام و در اینجا برای خوانندگان گرامی بارگذاری می کنم.
سروده ی ترانه ی دختران سیروس در آواز اصفهان
دختران سیروس تا بکی در افسوس
زیر دست مردان تا بچند محبوس
چند چون ایران دختران ساسان
تا بچند خموشید ای زنان ایران
هیچکس خبر نیست فکر خیر و شر نیست
ای رجال ایران زن مگر بشر نیست
چند در حجابید تا به کی بخوابید
از وجود شیخ است کاین چنین خرابید
مملکت خراب است ملتش بخواب است
دختران حساس وقت انقلاب است
دختران ملت تا بچند محنت
بیفکنید از سر چادر مذلت
گوش فرا دهید!
ترانه ی دختران سیروس
آواز . بانو ملوک ضرابی
تار . مرتضی خان نی داوود
پویا نگاره های کوتاهی از دیدنی های ایران همراه با نوای تار
نوازندگی تار از پرهام ناصح پور در آواز ابوعطا
تماشا کنید!