نگاره ی نوزادی من در آغوش مادرم
پراکنده گویی هایی تلخ و شیرین از سرگذشت من
دیباچه
زمانی که یاد گرفتم چگونه بخش پارسی تارنمایم را راه اندازی کنم این اندیشه در من زنده شد که می توانم اندیشه ها و نگره های خود را از این راه در دسترس دیگران جای دهم با این آرزومندی که هم سخن خود را گفته باشم و هم که شاید از میان آنها سخنی سودمند بیرون آید. یکی از زمینه هایی که همیشه اندیشه ی من را به خود سرگرم کرده است دیده ها و شنیده های زندگی هنری من و خانواده بوده است که به گونه ای ناگفته مانده. می دانم که این نوشتار آمیزه ای از تلخی ها و شیرینی ها خواهد بود و هم شاید تنها خواندنی و سرگرم کننده.
آغاز سرگذشت
من در روز بیست هفت مرداد سال دو هزار و پانسد و سی و پنج چشم به جهان گشودم یا بر پایه ی نگره ی اندیشمند آلمانی مارتین هایدگر به این جهان پرتاب شدم. او پرتاب شدگی را برای چشم به جهان گشودن به کار می برد زیرا که این ما نیستیم که می گزینیم که به این جهان درآییم ونکه ما به این جهان آورده می شویم. در آغاز برای گزینش نام من هماهنگی ای میان پدر و مادرم نبود همان است که پیش از آنکه نام من برای گرفتن شناسنامه گزیده شود مادرم مرا مستان نامید تا اینکه نام پرهام که مادرم پیشنهاد داده بود پذیرفته شد و در روز چهاردم آذر همان سال برای من شناسنامه گرفته شد. همین چند ماه که مرا مستان نامیدند انگیزه ای شد که تا سالها من را همچنان مستان بنامند چنانکه نخستین استاد تار من و دوست خانوادگی ما سرکار زیداله طلوعی مرا همچنان مستان می نامد و یادم می آید که در سال هفتاد و دو که سرکار محمد رضا لطفی پس از نه سال به میهن بازگشت در هنگام آموزش که در آغاز تک به تک نبود زمان نواختن من که می شد می گفت خب مستان تو بزن یا چیزی به مانند آن و دایی بسیار دوست داشتنی من سیف اله توفیقی مرا به شوخی مستان قلی می نامید. و اینکه بسیار از دوستان و خویشاوندان نیز تا سالها مرا مستان می نامیدند.
تنها نگاره ای که از نخستین شناسنامه ی خود دارم
پیش از آنکه به دنباله ی سرگذشتم بپردازم همانگونه که در سرگذشت هنری پدرم آمده است محمد رضا لطفی میانجی پیوند زناشویی پدر و مادرم بود. در تهران با پدرم در آموزشگاه موسیقی ملی به سرپرستی محمد علی امیر جاهد آشنا شده بود و پیش از آن در گرگان از کودکی با مادرم وجاهت توفیقی آشنا بود زیرا که پدر ایشان فرج اله لطفی و پدربزرگم لطفعلی توفیقی زمانی با هم پیوند برادری بسته بودند. همان است که یکی از گواهان پیوند زناشویی پدر و مادرم سرکار فرج اله لطفی پدر محمد رضا لطفی بوده است. شاید دانستن این نکته نیز دلکش باشد که پدر محمد رضا لطفی آموزگار موسیقی دبستان مادربزرگم بوده است همان زمانی که آموزش موسیقی بخشی از برنامه ی آموزشی دانش آموزان شده بود و نکته ی پایانی اینکه ایشان نیز به مانند پدر و مادربزرگم ترک زبان بودند و از آذربایجانی های کوچ کرده و بازگشته به ایران بودند که در پایان کوچشان شهر گرگان را برای ماندن برگزیده بودند.